یه کوچولو از درد دل ها یم

شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت  

 

لیک شعری نسرود 

 

نه که معشوقه نداشت 

 

نه که سر گشته نبود 

 

سالها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود.... 

 

 

دوستای خوبم این روزها خیلی غمگینم...خیلی دلتنگم... 

 

                                                                               برام دعا کنید

نظرات 16 + ارسال نظر
امید جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

انشاله همه دلتنگی هایتان به قدر اپسیلون شود

دلتنگی ها همیشه بوده
باید چاره ای برای گشودنش کرد

سلام امید جان

ممنونم..اره من هم به دنبال راه چاره ام

میوسا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://miosa.blogsky.com

چون مهتاب اسمه دختره دلیل نداره یه کوچه اسم یه دختر روش باشه و مرد درون آن رفت و آمد کند واسه همون اسمشو تغییر دادن به دستغیبی چیزی...(شوخی..جدی)

امیدوارم دلتنگیت خیلی زود برطرف بشه و اوچیزی رو که دوست داری بدست بیاری

اخ میوسا امان از دست تو...

ممنونم...انشا الله...امیدم به خداست

دریای بیکران جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ب.ظ http://www.darya90.blogsky.com

ای بابا چرا
انشاالله به خوبی رفع خواهد شد....
شاد و سر بلند باشید

نمیدونم چرا... ممنونم

سینا جعفری شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ http://jafari-it.blogsky.com

سلام بانو
امیداوارم غمت برطرف بشه،غم نیاز انسانه تا ساخته بشه،حالام من یه بیت از یه شاعر یادمه که میگه:خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن.
نمی دونم ربطی داشت یا نه،اما اگه غمت عشقه به اون بالایی بسپرش وگرنه که غم دیگر غمی نیست،گر خدا یار بود دگر آن شه به میان نفسم جرعه ای از سوگ غمی نیست.من از خدای بزرگم میخوام که تو رو کمک کنه .
راستش یه چیز عجیب بهت میگم:من دیروز برای چندتا از دوستای کاردانیم پیامک فرستادم،یکی از اونا به اسم خانم سهرابی،همین شعر شمارو برام فرستاد و بعدش زنگ زدو همینطوری پشت تلفن زد زیر گریه،من با خودم گفتم لابد حالش خوب نیست ،بذار با خانوادش حرف بزنم(من توی بچه های کاردانی به عمو معروف بودم،اگه تو کامنتایی که بچه ها برام میذارن دقت کنی،چند تاشون منو عمو صدا میزنن.)خلاصه به مامانش زنگیدم،مامانش یه چیزی بهم گفت که کلی بهم ریختم...
گفت:نازنین مریض احواله
گفتم:خوب اینکه ناراحتی نداره
گفت:مریضیش لاعلاج
همینو که گفت گوشی رو قطع کردم و زدم زیر گریه،آخه نمی دونی که چقدر نازنین مهربون بود،واسه ی هممون آبجی بود.همیشه کنارمون بود،اما من!!!!!!!!!!
میخواستم امروز این شعرو بذارم رو وبلاگم و بگم بچه ها برای یکی از دوستام دعا کنید .که دیگه نمیشه این کارو کنم.

سلام دوست خوبم ممنونم از محبتت...من به خدا توکل کردم

ماجرایی که گفتی خیلی ناراحت کننده بود...ایشالا که خوب بشه و مشکل جدی نباشه

اخ که ما ادما وقتی غمگینیم فراموش میکنیم که غمگین تر از ما هم هست... ازت ممنونم خیلی کمکم کردی

فریاد شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://faryad80.blogsky.com

سلام بهار مهربان .
چی شده عزیز که اینهمه غمگینی .
برای شادیت دعا میکنم .

سلام عزیزم

ماجراش طولانیه...فقط توی این ماه خوب برام دعا کن.

افسانه شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

بهار جون منم خیلی غمگینم
انشاالله که غمت تموم بشه برات دعا می کنم

سلام افسانه ی عزیزم ممنونم که با وجود اینکه غمگینی بازم منو فراموش نکردی..من هم از ته دلم برای برطرف شدن غم هات دعا میکنم

ساینا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ

سلام بهار جون...

غم همیشه هست ولی هی میاد و میره...ولی مهم اینه که باهاش در نیفتی پس بسپرش به زمان ...

بوس

سلام ساینا جونم

چشم

عاشقانه های مردزمینی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.parseh2.blogsky.com

امیدوارم به آرامش برسی

سلام بهار
-----------------------------
یکی زیر
یکی رو
کلاف کلماتت را
به تاروپودقلبم می بافی
ومی نشینی تاببینی چه برسرم می آید
یکی زیر
یکی رو
به هم میریزم...

ممنونم

خیلی زیبا بود

میوسا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://miosa.blogsky.com

من به فکرت هستماا...بهت سر میزنم اما نیمای...نمیدونم چرا نمیای اما امیدوارم لحظه های خوبی رو سپری کنی و نیای نه اینکه از روی ناراحتی و.. نیای

سلام دوست خوبم من هم به یادتم ولی منو ببخش که این روزا نیستم...باور کن به هیچ کدوم از دوستام سر نمیزنم ... یه کوچولو درگیر مشکلاتم هستم

بازم ازت ممنونم

فریاد شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام بهار مهربان .
خوبی عزیزم .
عیدت مبارک .
هنوز دل غمینی

سلام فریاد جونم

عید بر تو هم مبارک عزیزم

نه دیگه غمگین نیستم فقط یه کوچولو گرفتارم

مجتبی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ق.ظ http://momtaz9090.blogfa.com


اللهم عجل لولیک الفرج ::::::::::::: فقط اونه که میتونه دلتنگی هارو برطرف کنه ! بیاین برای ظهورش دعـــــــــــــا کنیم
..............................................................
از بهار عزیز هم برای مطالب زیباش تشکر میکنم

ممنونم...من هم برای ظهورش دعا میکنم

تلاله یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ

سلام عزیزم.خدا نکنه غمگین باشی
دلت میاد
میام ژیشت .ماه رمضون که تموم شد. میام حتما

سلام تلاله جونم چه عجب به من سر زدی..خوبی گلم؟؟؟؟

ماه رمضون که تموم شده ولی نیومدی پیشم

امید سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

بانو بهار! دلتنگی تان طولانی شد
کی این زمستان دلتنگی تمام می شود

سلام امید جان

خودم هم نمیدونم...کاش میدونستم...شاید رمستان زندگی من تمام شدنی نیست..شاید باید با روزگارم بسازم...شاید باید تحمل کنم

ساینا سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام بهارجونم!!!!!

خوبی ؟ کجایی؟؟ چرا up نمیکنی ؟؟؟ بیا دیگه دلم میگیره میبینم up نمیکنی!!!!!

سلام عزیزم
ممنونم ...بد نیستم..تو این روز ها هم بازم میگم خدا را شکر..شرایط روحی خوبی ندارم..نمیخوام شما را هم ناراحت کنم..فقط برام دعا کن

فریاد سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام بهار مهربان .
کجایی عزیزم .
چرا آپ نمیکنی هنوز ناراحت وغمگینی .
غم ها را به باد بسپار تا با خود ببرد گلم

سلام عزیزم

همین جا هستم...زیر اسمان خدا

کاش یکی یادم میداد که چطور غم ها را به دست باد دهم..ممنونم که به یادمی

MojtabaMax پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://alonemax.blogsky.com

قشنگ بود.....تو اگه درد . دل های منو بشنوی اشکت در میاد ....بیخیال...به من هم یه سر بزن...

سلام دوست قدیمی

میدونم که دل بی غم وجود نداره ولی ادم ها باید بتونن با اونها بجنگند...من هم خواستم بجنگم...اما نشد

چشم حتما می یام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد