توجیهی برای نوشته های اخیرم

شاید گذر زمان التیام‌بخش درد باشد و شاید بشود اندوهی را با زمان 

 

 کم کنیم....ولی مثل آتش زیر خاکستر می‌رود آن زیرترها.... 

 

 می‌رود جایی می‌نشیند که هربار دستت را به آن برسانی 

 

 بسوزاندت.... گذر زمان فراموشی نمی‌آورد....  

 

فقط شاید گاهی آتش و خاکستر و همه‌ی متعلقاتش برود زیر پوستت، 

 

 توی خونت حل شود و آن وقت است که رنج کشیدن را نمی‌فهمی.... 

 

 خیال می‌کنی فراموش کرده‏ای.... و انگار دیگر حسی، هیجانی 

 

 نمانده ...  درد را بغل کرده‌ای... تبدیل به دردی خواهد شد که خزیده 

 

 زیر پوستت، قاطی خونت شده.... دیگر حواست به او نیست.... 

 

 نمی‌کُشی‌اش. ...  

 

و من پرم از این دردها و گاهی از درونم لبریز می شوند 

 

جای بهتری برای خالی کردن انها ندارم...مرا ببخشید که گاهی خیلی 

 

 مبهم برایتان درد و دل می کنم 

نظرات 4 + ارسال نظر
تلاله دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام بهارجان . منم خیلی دلم گرفته .این روزا محرمی برای درد دلها نمیابم...انگار کسی درک نمیکند

سلام تلاله ی نازنینم

نمی دونم چی بگم...

-- سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://fariadsoko.blogfa.com

قصه انسان قصه یک دل است و یک نردبان قصه بالا رفتن قصه هزار و یک نشانی قصه پله پله تا خداقصه جستجو ... قصه از هر کجا تا اوقصه انسان ... قصه پیله است و پروانه!قصه تنیدن و شکافتن اما من هنوز اول قصه ام ایستاده روی اولین پله نشانی گم کرده با دو بال و یک آسمان خدایا دست دلم را می گیری؟؟
منتظر حضورت هستم

قصه ی انسان...قصه ی از هر کجا تا خدا...

واقعا همینطور است

حتما و ممنون

میلاد چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:14 ب.ظ http://gsw.blogsky.com

salam avalan kheyli narahat shodam va omidvaram halet khoob beshe
age mishe address web mano be gsw.blogsky.com taghir bede

mamnoooooooon

سلام و یه دنیا ممنون از اینکه به من سر میزنی

امید جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

دردها را باید بیرون ریخت تا عقده و سکته نشوند
کار خوبی میکنید
موفق باشید
به کارتان ادامه دهید
حرف دیگران مهم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد