با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم و شد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
سلام تشکر که سر زدی..بازم بیا! خب؟
با نظرتم موافقم......
سلام. ای به روی جفت چششششششششششششمام
خییلی پست آخرت قشنگ بود!~
دوسداشتم موفق باشی!
مرسی که به من سر زدی
بهار جون ، به نظرم خیلی خوبه. امیدوارم از حس نیوفتی و همین جوری ادامه بدی....
آخه منم می گفتم ،منظورم شعره! ولی یهو از حس افتادم ، مثل اینکه تو کوه یخ فرو کرده باشنم.
در هر صورت عالی بود. موفق باشی
مرسی که به من سر زدی
و راستی این شعر از من نبود
تو هم موفق باشی
چییییییییییییییییییی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهار تو تمام این چند ماه به اندازه چند روز پیش انقدر خوشحال نشده بودم ممنون که بهم سر زدی بازم بیا خوشحال می شم
در ضمن متنی که گذاشتی خیلی قشنگ بود
سلام اشنای قدیمی
به روی چشم
درود
بلاگ عالی دارین تبریک منهم تنها هستم
ممنونم و ........چرا تنها؟؟؟؟؟؟؟