توجیهی برای نوشته های اخیرم

شاید گذر زمان التیام‌بخش درد باشد و شاید بشود اندوهی را با زمان 

 

 کم کنیم....ولی مثل آتش زیر خاکستر می‌رود آن زیرترها.... 

 

 می‌رود جایی می‌نشیند که هربار دستت را به آن برسانی 

 

 بسوزاندت.... گذر زمان فراموشی نمی‌آورد....  

 

فقط شاید گاهی آتش و خاکستر و همه‌ی متعلقاتش برود زیر پوستت، 

 

 توی خونت حل شود و آن وقت است که رنج کشیدن را نمی‌فهمی.... 

 

 خیال می‌کنی فراموش کرده‏ای.... و انگار دیگر حسی، هیجانی 

 

 نمانده ...  درد را بغل کرده‌ای... تبدیل به دردی خواهد شد که خزیده 

 

 زیر پوستت، قاطی خونت شده.... دیگر حواست به او نیست.... 

 

 نمی‌کُشی‌اش. ...  

 

و من پرم از این دردها و گاهی از درونم لبریز می شوند 

 

جای بهتری برای خالی کردن انها ندارم...مرا ببخشید که گاهی خیلی 

 

 مبهم برایتان درد و دل می کنم 

فقط برای تو

امشب فقط برای تو می نویسم 

 

محبوبه

 

چقدر خوبه که هر روز با منی

 

هر لحظه و هر ثانیه 

 

هر جا که می رم.... 

 

اصلا انگار که بخشی از وجودمی ... با تو می خندم...حتی با تو اشک می ریزم 

 

هنوز وقتی کسی ازم سوال میکنه که چند تا خواهر دارم...اول از تو میگم... 

 

تو برای من نمردی...تو همیشه با منی...  

 

  

 

بزرگترین اشتباه

 

بعد از ۴ سال دوری...خواستم دوباره ببینمت 

 

یه روز ...نه شب بود...توی ماشین 

 

تو چشمات نگاه کردم 

 

خیره شدم... 

 

هیچی ندیدم...دلم گرفت..اشکم سرازیر شد

 

تو ...  اصلا به من نگاه نکردی 

 

بیرونو نگاه می کردی 

 

و ... 

 

خیلی راحت از معشوقه ها و دنیای کثیفت می گفتی 

 

به حرفات توجهی نداشتم  

 

هنوز حواسم به چشمات بود... 

 

حرفات تموم شد... 

 

یه لحظه به چشام خیره شدی... 

 

من دوباره اشک ریختم... 

 

ولی تو... 

 

بلند بلند خندیدی 

 

اشکامو باک کردم و ازت دور شدم 

 

 حالا به این فکر می کنم که چه خوب شد که به من خندیدی 

 

هنوز صدای خندیدنت تو گوشمه 

 

 دیگه  واست اشک نمی ریزم 

 

حالا دیگه من هم هر وقت به یادت می افتم بلند بلند می خندم... 

 

 

( تو بزرگترین اشتباه زندگی ام بودی) 

 

 

 

 

سلام

سلام به همه ی دوستان خوبم 

 

از بابت تاخیر طولانی مدتم ، منو ببخشید . نگرانم نباشید 

 

من خوبم ... روزهام داره تند و تند می گذره.. 

 

یه مدته که تصمیم گرفتم برای رسیدن به ارزوهام بیشتر تلاش کنم  

 

حسابی تو زندگیم غرق شدم...( این نوع غرق شدن لذت بخشه) 

 

البته اینو هم بگم که من ممکنه که کم پیدا بشم ولی هیچ وقت ناپدید نمی شم  

 

دوستون دارم.بهار.

 

 

یه تاریخ مهم

 

 

۱۳۹۰/۸/۱۹  

 

 

روز پیوند قلب من و تو  

 

علی عزیزم 

 

                  به زندگیم خوش اومدی  

 

 

 

 

 

 

 

 

بچه که بودم...

 بچه که بودم  

 

هر وقت دلم می گرفت یا هر وقت یه ارزو داشتم..یه نامه می نوشتم واسه  

 

 

خدا...وقتی شب همه خواب بودن یواشکی می رفتم توی حیاط خونمون و اونو  

 

 

با همه ی قدرتم پرتش می کردم توی هوا...تا برسه به دست خدا  

 

 

دل کوچیکم با این کار خیلی اروم می شد...

 

 

امشب بازم هوس کردم که یه نامه بنویسم

 

 

ولی حیف که دیگه نه دلم کوچیکه و نه شهامت نامه نوشتنو دارم 

 

از همه مهمتر...  

 

                         دیگه اعتقادی ندارم 

 

 

یه کوچولو از دردو دل هایم

تو منو عادت دادی 

 

 

                           که به عادت شدنی ها عادت نکنم.... 

 

 

                                     راستی که عادت خوبیست عادت نکردن!

                                                                   فریاد موسوی

یه کوچولو از درد دل هایم

دوباره سیب بچین حوا 

 

 

من خسته ام . . .  

 

 

 

 بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند !

یه کوچولو از درد دل ها یم

شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت  

 

لیک شعری نسرود 

 

نه که معشوقه نداشت 

 

نه که سر گشته نبود 

 

سالها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود.... 

 

 

دوستای خوبم این روزها خیلی غمگینم...خیلی دلتنگم... 

 

                                                                               برام دعا کنید

سلام دوستای خوبم

اول کلام اینکه از همتون بابت تاخیرم معذرت میخوام.

 

دوم اینکه از همه ی شما دوستای گلم که به من سر زدید و نظرهای خوبتونو  

 

برام نوشتید یه دنیا ممنونم .  

 

و اما نظر من در رابطه با موضوع دوستی دختر و پسر در فرهنگ  

 

ایرانی :  

 

 میل و کشش به جنس مخالف و برقراری رابطه با او از نظر فیزیولوژیکی یک  

 

نیازطبیعی و فطری و روانیست و در تمام فرهنگ ها پسران و دختران در سن  

 

بلوغ اولین نگاه و گرایش را به سوی جنس مخالف ابراز میکنند. تمایلات  

 

نفسانی که در صورت تعدیل..نیاز های بشر را تامین کرده و در صورت افسار  

 

گسیختگی ...حیات سالم او را مورد مخاطره قرار میدهد.  

 

مهمترین این غریزه ها..غریزه ی جنسی و میل به دوست داشتن و دوست  

 

داشته شدن است.

 

اما باید به این نکته هم توجه کرد که هر فرهنگی مرزی برای این کشش تعریف  

 

کرده است.مثلا:در جوامع غربی و دیگر جوامع غیر مسلمان ارتباط میان دو  

 

جنس مخالف به خود فرد سپرده شده است( البته باید توجه کرد که این  

 

ازادی ارتباط نیز مشکلات زیادی را به همراه داشته و دارد). 

 

در فرهنگ ما مسلمان ها ارتباط صمیمانه بین دو جنس فقط در چارچوب ازدواج  

 

مجاز دانسته شده و متاسفانه اسیب های اجتماعی و روانی چنین دوستی  

 

هایی بیشتر متوجه دختران است و مرد ایرانی بدون هیچگونه  

 

محدودیتی..تجربه های متنوع این دوستی ها را پشت سر می گذارد اما دختر  

 

ایرانی اگر یک نمونه از این دوستی ها را تجربه کند تا پایان عمر شان و  

 

حرمت خویش را در خانواده و جامعه از دست خواهد داد و اثارمنفی  این  

 

تجربه پس از ازدواج هم به نوعی در زندگی اش نمایان خواهد شد. 

 

و اما چاره چیست؟؟؟؟ ازدواج؟؟؟ ( خودتون که از وضعیت اقتصاد و اشتغال  

 

جوان ها با خبرید) 

 

سر کوب غرایض؟؟؟( که باعث مشکلات دیگری همچون:هنجار شکنی و ...  

 

خواهد شد) 

 

به نظر من باید گرایش بین دختران و پسران امری طبیعی قلمداد شود و با  

 

مطالعه و تحقیق در این خصوص راهکارهای مناسبی دررابطه با  چارچوب  

 

فرهنگ ایرانی ارایه شود.